انگیزه کمک به دیگران
«انسان موجودی است اجتماعی» این جمله تکراری که همه آن را شنیده و احتمالا بارها هم نقلش کرده ایم شاید یکی از شاه کلیدهای مهم در رسیدن به آرامش باشد. آرامش که در حمایت شدن و حمایت کردن، درزندگی جمعی ما معنا پیدا می کند. هنگامی که ما مورد حمایت سایرین قرار می گیریم آرامش و رضایت وجودمان را پر می کند اما جالب است بدانید که حمایت و کمک به دیگران هم می تواند باعث ایجاد حس آرامش در ما شود.
زمانی که ما به دیگران کمک کنیم حتی اگر این کمک در حد کمی وقت گذاشتن و نشستن پای درددل یک نفر دیگر باشد، به طور ناخودآگاه خود را در برابر احساس تنهایی و انزوا بیمه کرده ایم و حس مفیدبودن خواهیم داشت.
چرا به دیگران کمک میکنیم؟
جورج برنارد شاو، نمایشنامه نویس ایرلندی، در سوسیالیسم برای میلیونرها (1896) کنایۀ لطیفی داشت:برای ثروتمند «واقعاً مهم نیست پولش صرف کار خیر شود یا نه، به شرط آنکه با بخشش این پول وجدانش آرام شود و جایگاه اجتماعی اش بهتر شود». آیا او حق داشت این قدر بدبین باشد؟
چرا به دیگران کمک میکنیم؟
از یونان باستان به 2009 برویم که دون اریلی، اقتصاددان رفتاری در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، مشغول تحقیقی بود که انگیزۀ تظاهر در کمک به خیریه را بررسی می کرد. این پژوهش دریافت که ظواهر چنان مهم اند که حتی بر انگیزه های مالی نیز چیره می شوند. در آن آزمایش، شرکت کنندگان به دو گروه تقسیم شدند که از هر گروه خواسته می شد ترکیبی از حروف را روی صفحه کلید تایپ کنند. به آن ها گفته شد اگر بی خطا تایپ کنند، قدری پول به نام آن ها به صلیب سرخ داده می شود، که البته مبلغش در حد چند دلار بود.
در گروه «خصوصی» افراد فقط امتیاز مبالغ اهدایی خودشان را می دیدند، اما در گروه «عمومی» از هر عضو خواسته می شد مبلغ اهدایی اش را علناً به دیگران اعلام کند. در نهایت، اعضای گروه عمومی دو برابر بیشتر از اعضای گروه خصوصی ترکیب حروفشان را درست تایپ کردند. در یکی از مراحل بعدی آزمایش، پژوهشگران آزمودند که آیا افراد حاضرند از پاداش مالیِ نوع دوست به نظرآمدن شان چشم پوشی کنند؟ در گروه عمومی، افزودن یک مشوق مالی شخصی اثر اندکی بر نرخ موفقیت در تایپ صحیح داشت، اما نرخ موفقیت در گروه خصوصی را 35% افزایش داد.
تردیدی نیست که تظاهر می تواند به تبیین اوج گیری نوع دوستی مدرن کمک کند. در ایالات متحده در اوایل قرن بیستم، کسانی که تازه به ثروت رسیده بودند از طریق بخشش می توانستند به جایگاه دست یابند. پولدارهای «جدید» و کمک به خیریه آن بخش هایی از مغز را فعال می کند که به پاداش و لذت مربوط اند
برخی پژوهشگران، رفتار اهداکنندگان را با منطقی اقتصادی تبیین می کنند:اهداکنندگان از مبالغ اهدایی شان سود می برند. وقتی فردی به یک دانشگاه کمک می کند، لابد انتظار دارد فرزندش در آنجا درس بخواند. ولی در سال 1990، اقتصاددانی به نام جیمز اندرونی در دانشگاه کالیفرنیا-سن دیه گو نشان داد که این مدل، مثل مدل نوع دوستی ناب، همۀ دلایلی را پوشش نمی دهد که افراد برای بخشش دارند. او گفت که اهداکنندگان شاید از «درخشش گرم» ناشی از بخشش لذت می برند. مثلاً حامیان آثار هنری همان قدر که می خواهند به هنر کمک کنند، مایل اند خود را عاشق هنر هم بدانند.
گاهی افراد در مواقعی کمک می کنند که میلی به این کار ندارند، صرفاً چون امتناع برایشان دشوار است. پژوهشگران در دانشگاه کالیفرنیا-برکلی در آزمایشی برای جمع آوری کمک به خانه های مردم رفتند. به تعدادی از خانه ها یک آگهی دادند که می گفت چه زمانی برای گرفتن پول سراغشان می روند، و به مابقی یک آگهی دادند که زمان مراجعه را مشخص نمی کرد. در نهایت، مجموع مبلغ جمع آوری شده از آن هایی که از زمان مراجعه خبر اولین کسی که عمل خیریه را به بهبود وجهۀ عمومی فرد نسبت داد اقتصاددان اسکاتلندی قرن هجدهم آدام اسمیت بود
داشتند، 17درصد کمتر از بقیه بود.
البته اکثر مبالغ اهدایی کلان ثروتمندان تقدیم اعانه جمع کنندگان گمنامی نمی شود که درِ خانه ها می روند، بلکه تقدیم همکاران و دوستانی می شود که امتناع از تقاضایشان دشوار است، به ویژه اگر آن همکاران و دوستان خواستار کمک به خیریه هایی باشند که خودشان علمدارش هستند.
همچنین به خاطر داشته باشیم مسائلی که نوع دوستان در صدد حلش هستند، اغلب نتیجۀ چیزهایی مثلِ تصمیمات دولت، اختصاص منابع، وضعیتِ حقوق بشر و حقوق مالکیت است. اگر نوع دوستان می خواستند اقدام عمیق تر و معنادارتری کنند (اگر به حکومت یا نهادهای دیگر می پیوستند)، می توانستند اثر ماندگارتری بر رفاه عمومی داشته باشند. ولی نوع دوستان اغلب میلی به ورود به سیاست گذاری عمومی و دولتی ندارند، و ترجیح می دهند مبالغ اهدایی شان صرف جبران نقائص حکومت شود. همین نشان می دهد که اولویت هایشان واقعاً چیست.
چرا به دیگران کمک میکنیم؟
شاید بدیع ترین پاسخ به پرسش «چرا بخشش می کنند؟» را روان شناس مشهور ارنست بکر داده باشد.او در کتاب انکار مرگ3 (1973) که برندۀ جایزۀ پولیتزر شد، توضیح داد انسان ها برای مقابله با آگاهی شان از فناپذیریِ انسان ها به فرهنگ متوسل می شوند. ما سعی می کنیم به زندگی مان معنایی بدهیم که پس از مرگمان هم دوام داشته باشد. در غیر این صورت، برای پرت کردن حواس مان از آن «وحشت» وجودی، مشغول سرگرمی های کرختی آور می شویم، که امروزه می تواند برنامه های تلویزیونی واقع نما یا رسانه های اجتماعی باشد.
اکثر مبالغ اهدایی کلان ثروتمندان تقدیم اعانه جمع کنندگان گمنامی نمی شود که درِ خانه ها می روند، بلکه تقدیم همکاران و دوستانی می شود که امتناع از تقاضایشان دشوار است
داده باشد.